ع.ش.ق سه کلمه تا عشق |
|||||||||||||||||||||||||
جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 15:2 :: نويسنده : ice_kiss
شد ز غمت خانه سودا دلم در طلب زهره رخ ماه رو فرش غمش گشتم و آخر ز بخت آه که امروز دلم را چه شد در طلب گوهر گویای عشق روز شد و چادر شب می درد از دل تو در دل من نکتههاست گر نکنی بر دل من رحمتی ای تبریز از هوس شمس دین جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 15:1 :: نويسنده : ice_kiss
زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم ای ساقی مست من بنگر به شکست من بشکست مرا دامش بشکستم من جامش ای جان و دل مستان بستان سخنم بستان پر کن ز می پیشین بنشین بر من بنشین جان و سر تو یارا بر نقد بزن ما را والله که بنگذارم دست از تو چرا دارم خواهم که ز باد می آتش بفروزانی جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 14:59 :: نويسنده : ice_kiss
مرا گویی: که رایی؟ من چه دانم مرا گویی: بدین زاری که هستی منم در موج دریاهای عشقت مرا گویی: به قربانگاه جانها مرا گویی: اگر کشتهی خدایی مرا گویی: چه می جویی دگر تو مرا گویی: تو را با این قفس چیست مرا راه صوابی بود گم شد بلا را از خوشی نشناسم ایرا شبی بربود ناگه شمس تبریز جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 14:58 :: نويسنده : ice_kiss
خدای کهکشونم خدای مهربونم دوباره غربت دلم به غربتت بهانه شد
دوباره غم شد وشکست هزارو یک ترانه شد
ببین که هر ترانه اش شکفته غربتی دگر
ز شعله شعله پر کشید هزارو یک بهانه شد
دوباره غربت دلم ، نشست روی گونه ام شبی ز قطره قطره اشک ، زدیده ام روانه شد
نمی رسد صدای من به گوش مردمان شهر بگو به غم خبر دهند، دلم کبوترانه شد
نمی خرد دگر کسی ، دل شکسته مرا دلی که بند بند او نوای عاشقانه شد
زقطره گو چه می شود، که پر کشم به سوی تو بگو چگونه می شود ، چگونه جاودانه شد و ببخش
هر آنکه تو را آزار داده... هر آنکه به نا حق با تو به دشمنی برخواسته هر آنکه روزهای تلخی را برای تو رقم زده هر آنکه گریه بر گونه هایت نشانده...
ببخش به حرمت سلامی که گذشته ها چه گرم و صمیمانه ادا می شد
ببخش به حرمت دوستی های پاک و بی ریایی که دیگر در زندگی ات تجربه نکرده ای...
و یادت باشد هر گل بوی خاصی می دهد... یکی بوی گل مریم می دهد،دیگری گل رز، دیگری اطلسی... یکی بوی گل نرگس می دهد... یکی بوی شمشاد های پر عطر را می دهد... یکی می شود همان امین الدوله ها... و هر کس رنگ و بویی دارد برای تو و برای خودش!
و هیچ وقت دوستی هایت را به قیمت گزاف دل شکستن، زیرپا نگذار...
امروز... آری همین امروز ببخش و بازگرد به خود قبلی ات...
من به فرینازم تو به خودت او به خودش .....
تو مگر چند وقت یک بار آنتی ویروس هایت را آپدیت نمی کنی؟ یادت باشد تو نیز باید آپدیت گردی ... پاک شوی از کینه ها از ناراحتی ها از دلخوری ها امروز خودت را با آخرین ورژن انسانیت، آپدیت کن... چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, :: 20:3 :: نويسنده : ice_kiss
درست از یک روزی
درست از یک روزی
درست از یک روزی
و حس می کنم من از روزی شبیه یکی از همین روزهای جاری دیگر من نیستم! باورت می شود دیگر تنم به پاهایم سنگینی نمی کند؟ باورت می شود حس عجیبی ست این روزها در من؟ باورت می شود در اوج خلأیی عجیب! مَـکِشی ندارم؟ امروز جاده ها را یکی یکی مُهر می زدم.اما نه رد پایی می ماند و نه سنگفرشی اخم می کرد از سنگینی ِاصابتم...
حس عجیبی دارم این روزها... همین که بگویم پاهایم، قلبم، روحم روی زمین و با زمینیان نیست، شاید برایت کافی باشد... امروز باور کن برای دخترکی زیر تکه ای از آسمان خدا، زندگی جور دیگری بود... امروز رها تر از دیروز بودم و دیروز رهاتر از روز قبل... شاید فردا شاید پس فردا بال هایم بازگردند و من نیز رهسپار فراتر از زمین و زمینیان شوم...
آری تو باور کن همین امروز
چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, :: 20:1 :: نويسنده : ice_kiss
ببار بارانم ببار تا گم شوی در آبشار خروشان موهایم... ببار و شیرجه بزن تا اعماق مغزم مگر بارانی گردد این سرسرای جبر و محاسبات و اعداد روزمره ... ببار و برو... جویباری شو در پیچ و خم افکارم... و بشوی هر آنچه ناپاکی ست.. بشوی تمام کینه ها را بشوی تمام وابستگی ها را تمام بغض ها را تو فقط ببار و بشوی و برو... برو تا برسی به دریایم... دریای دلِ بارانی ام زلالِ من... چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, :: 19:59 :: نويسنده : ice_kiss
ببار بارانم تا دوباره با بارانی پاییزی همان شوم که بوده ام دخترکی با دلی بارانی...در محفل دل های بارانی
روزها بود دلم در گرمای خورشید، یادش رفته بود از جنس باران است ببار و مستم کن از عطر ِ خوشت بارانم
می چرخم و می خندم و می پرم شاد ِشاد ِشاد دخترکی که آهویی می پرد در این باران... و خیز می رود تا دل چاله های پر از آب با کوله ای بر پشت و قلبی پر از خدا...پر از عشق...پر از زلالیِ باران چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:, :: 19:58 :: نويسنده : ice_kiss
ببار بارانم.. ببار تا اشک هایم گم شود در لابه لای تو ببار و لبریز از طراوتم کن.. ببار و مرا خیس ِ سخاوتش کن.. خیس ِ خدایی اش... خیس ِ مهربان ِ بی منتهایم زلالم آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|