ع.ش.ق سه کلمه تا عشق
 
 
یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 1:52 ::  نويسنده : ice_kiss

 

به خدا گفتم: خدایا تو که میدونستی تنهام میذاره چرا بهم نگفتی؟

خدا گفت اونجور که اون بهت گفت دوست دارم منم باورم شد ..


 



دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 15:17 ::  نويسنده : ice_kiss

 

من از بیگانگان هرگز ننالم..که با من هر چه کرد آن آشنا کرد


 



یک شنبه 14 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 22:55 ::  نويسنده : ice_kiss



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 19:50 ::  نويسنده : ice_kiss

 

صدای قلب نیست

صدای پای توست!

که شب ها در سینه ام میدوی!

کافیست کمی خسته شوی،

کافیست بایستی...


 



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 19:46 ::  نويسنده : ice_kiss

 

كاش میمردم
و دوباره زنده میشدم
و می دیدم كه دنیا شكل دیگریست.
دنیا این همه ظالم نیست..

"فروغ فرخزاد"


 



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 19:41 ::  نويسنده : ice_kiss

ایـــن پستـــو میـــذارم ولـــی کســـی کـــه دلشــو نــداره نبــینه

»»برو ادامه مطلب««



ادامه مطلب ...


جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 19:38 ::  نويسنده : ice_kiss

 

گاهی آدمهـا می روند
نه برای ایـنکه دلیلی برای ماندن ندارند
بلکه آنقدر کوچکند
که تحمل حجم بالای محبت تـو را نـدارنـد
او کـه رفتنی است
بـگـذار بـرود


 



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 19:37 ::  نويسنده : ice_kiss

 

در هر جای عشق بیتوته می کنم
اگر بدانم،
هنوز دلی هست که با هر تپش
بیشتر از پیش دوست می دارد،
کودکانه
زلال
و بی حساب...


 



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 19:36 ::  نويسنده : ice_kiss

 

قبرستان ها پر است از جوانانی

که می خواستند در پیری توبه کنند..!


 



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 19:34 ::  نويسنده : ice_kiss

 

حالــــم خوب است
امــــا...
دلــــم
تنــــگِ آن روزهایی شده
که می توانستم
از تــــه دل بخــــندم...


 



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 17:32 ::  نويسنده : ice_kiss

پــــــــــــــر...
پــــــــــــــر...
پرواز نمی خواهـــم....
یک تکه طناب کافیست برای...
......پریــــــــــــــدن.!!!!


 



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 17:29 ::  نويسنده : ice_kiss

 

مقصد …!
مقصد …

مال ِ شهر ِ قصّه ی ِ بچّه گی ها ست …

دنیای ِ آدم بزرگ ها …

فقط جادّه دارد و اتوبان…


 



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 17:27 ::  نويسنده : ice_kiss

 

ب درک ک پیر میشوی

دیوانه

چروک زیر چشمانت

همانقدر زیباست

ک چین روی دامنت


 



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 17:26 ::  نويسنده : ice_kiss

 

בیگـَر صـآفــ رآه نِـمـے رَوَҐ

مُــهِـҐ نـیـسـتـ بِـگـویَـنـב "سـآلِـҐ نـیـسـتـ"

مُـهِـҐ اـیـלּ اَـسـتـ کـﮧ

تـــــو مـے בآنـے

غَـҐ نَـبـوבَنَـتــ..

کَـمَـرَҐ رآ פֿـҐ کَــرב..


 



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 17:24 ::  نويسنده : ice_kiss



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 1:43 ::  نويسنده : ice_kiss

 

ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻧﻬﺎﯼ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﺭﻓﺘﯿﻢ .
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻏُﻠﻐﻠﻪ ﺑﻮﺩ . ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺳﺮ ﺟﺎﯼ ﭘﺎﺭﮎ ﻣﺎﺷﯿﻦ
ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﯾﻘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﭼﻨﺪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﺴﺎﻓﺮﮐﺶ ﺳﺮ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻋﻮﺍ
ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺴﺘﮕﺎﻥ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﻟﻄﻒ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ .
ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ...ﺷﺪﯾﻢ ، ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ
ﭘﺮﺩﺭﺧﺖ . ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﻧﯿﻤﮑﺘﻬﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻼﻗﺎﺕ
ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﻭﮔﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ .
ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﺩﺏ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺭﻭﯼ
ﻧﯿﻤﮑﺖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﺪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﺪ .
ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ، ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ
ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﻟﻪ ﺷﻮﺩ . ﺁﻣﺪ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺭﺍ
ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮐﻒ ﺩﺳﺘﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﻭﺩ .
ﻣﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ
ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺁﻧﻮﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ؟


 



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 1:42 ::  نويسنده : ice_kiss

 

هیــ‌چ كـَس
بعـــد ِ كســـ ـــی نمـٌــرده ...

وَلــــ ــــی ؛

خیــــلی هــا بعد ِ خیلیــــ ـــآ
دیگـــ‌ه زندگــــی نكـَـردَن !


 



جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 1:39 ::  نويسنده : ice_kiss

 

ﻧﺎﺩﺭ : ﺍﯾﺸﻮﻥ ﯾﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﭘﺎﺷﯿﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺧﺎﺭﺝ؟
ﺳﯿﻤﯿﻦ : ﺗﻮ ﯾﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﯿﺎﺭ ﭼﺮﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻤﻮﻧﯿﻢ؟
ﻧﺎﺩﺭ : ﻣﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮﺍﺕ ﻣﯿﺎﺭﻡ.
ﺳﯿﻤﯿﻦ : ﯾﮑﯿﺸﻮ ﺑﮕﻮ.
ﻧﺎﺩﺭ : ﯾﮑﯿﺶ ﭘﺪﺭﻡ ، ﻣﻦ ﭘﺪﺭﻣﻮ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﻭﻝ ﮐﻨﻢ، ﺑﺎﺯﻡ ﺑﮕﻢ؛
ﺳﯿﻤﯿﻦ : ﻭﻟﯽ ﺯﻧﺘﻮ… ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﻭﻝ ﮐﻨﯽ!
ﻧﺎﺩﺭ : ﻣﻦ ﮐﯽ ﺗﻮﺭﻭ ﻭﻝ ﮐﺮﺩﻡ ؟
ﺗﻮ ﻣﻨﻮ ﮐﺸﻮﻧﺪﯼ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ، ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺩﺍﺩﺧﻮﺍﺳﺖ ﻃﻼﻕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﯼ!
ﺳﯿﻤﯿﻦ : ﺍﻭﻥ نمــــــی فهمه ﮐﻪ ﺗﻮ ﭘﺴــــــﺮﺷــــــﯽ؟
ﻧﺎﺩﺭ : ﻣـــــــــﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤﻢ ﺍﻭﻥ ﭘـــــــــﺪﺭﻣـــــــــﻪ . . .


 



پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 3:23 ::  نويسنده : ice_kiss

 

هرچی ازش می پرسیدی در جوابت می گفت : آره .

مثلاً می گفتی : منو می شناسی؟ می گفت : آره .

می گفتی : اینجا خوبه برات ، راحتی ؟ می گفت : آره .

می گفتی : خوشحالی که اینجایی ؟ می گفت : آره .

می گفتی : می خوای بریم بیرون یه دوری بزنیم ، دلت واشه .

اونوقت ، جیغ میکشه و داد و فریاد می کنه که نه! نه! نه!

بعداً دلیلش رو پرستار آسایشگاه بهت می گه که :

« آخه ، با همین بهونه آوردنش ، سرای سالمندان »

این سوال رو نباید می پرسیدی...


 



پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 3:5 ::  نويسنده : ice_kiss

 

این روزها


باید مثل کلاغ باشی!

باید عادت کنی بدون اینکه دوستت داشته باشند

زندگی کنی!


 



پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 3:4 ::  نويسنده : ice_kiss

باور کن من هرگز لایق

” دوستت دارم ” های تو نبودم ؛

ملتمسانه از تو می خواهم ؛

دوستت دارم هایت را به کسی بگویی که لایق

دروغهایت باشد !



پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 3:2 ::  نويسنده : ice_kiss

 

به خیال خودت زیرابی زدی و رفتی
اما حواست نبود دقیقا منتظر همین حرکتت بودم !
کیش مات


 



پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 2:53 ::  نويسنده : ice_kiss

 

پسر: ضعیفه!
دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!

دختر: توباز گفتی ضعیفه؟
پسر: خب… منزل بگم چطوره؟...
دختر: وااااای… از دست تو!
پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟
دختر:اه…اصلاباهات قهرم.
پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی ؟
دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟
پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.
دختر: … واقعا که!
پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه
دختر: لوووس!
پسر: ای بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!
دختر: بازم گفت این کلمه رو…!
پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم…
هی نقطه ضعف میدی دست من!
دختر: من ازدست توچی کارکنم؟
پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات توبودم…
لیلی قرن بیست ویکم من!

دختر:
چه دل قشنگی داری تو!
چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!
پسر: صفای وجودت خانوم!

دختر:
می دونی! دلم… برای پیاده روی هامون…
برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها…
برای بوی کاغذ نو…
برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه…
آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره

پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه…
برای دیدن آسمون چشمای تو… برایبستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم…
برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم….

!دختر: یادته همیشه میگفتی به من میگفتی“خاتون”

پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!

دختر:ولی من که بور بودم!
پسر: باشه… فرقی نمی کنه!

دختر: آخ چه روزهایی بودن…
چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده…
وقتی توی دستام گره می خوردن مجنون من…

پسر: …

دختر: چت شد چرا چیزی نمیگی

پسر: …

دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…

پسر: …

دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم…

پسر: خدا… نه… (گریه)

دختر: چراگریه میکنی؟

پسر: چرا نکنم… ها؟

دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه…

جلو این همه آدم… بخند

دیگه… بخند… زودباش…

پسر: وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟
کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…

دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا

پسر: باشه باشه… تسلیم… گریه نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم

دختر: آفرین! حالا بگو برام کادو چی خریدی؟

پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی برات یه کادو خوب آوردم

دختر: چی…؟ زودباش بگو آب از لب و لوچه ام آویزون شد …

پسر: …

دختر: دوباره ساکت شدی؟

پسر: برات کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!…
یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…!
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…
!اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم…نه…اشک و فاتحهه…
اشک و فاتحه و دلتنگیامان…
خاتون من! توخیلی وقته که…آرام بخواب , کوچ کرده ی من…
دیگر نگران قرصهای نخورده ام…
لباس اتو نکشیده ام….
و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!
نگران خیره شدن مردم به اشک های منهم نباش..۰!
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم…
اما… تـو آرام بخواب…


 



شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:15 ::  نويسنده : ice_kiss

 

_ خط فقر دقیقا همین جاست _

فاصله ای هم با ما ندارد. درست زیر پای ماست.

خط فقر، خطی فرضی است ما بین بتن یک پل

زیر آن خوابیدن و از آن عبور کردن

جمعی ناگهان از بالای آن میروند و

جمعی زیر آن از چشم ها پنهان می مانند

و شاید اصلا به حساب هم نیایند


 



شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:11 ::  نويسنده : ice_kiss

 

♥ باید خیانت کنی تا دیوونه ات باشن ...! ♥
♥ باید دروغ بگی تا همیشه تو فکرت باشن ...! ♥
♥ باید هی رنگ عوض کنی تا دوستت داشته باشن ...! ♥
♥ اگه ساده ای ...! ♥
♥ اگه با وفایی ...! ♥
♥ اگه یک رنگی ...! ♥
♥ همیشه تنهایی ...! ♥


 



شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:8 ::  نويسنده : ice_kiss

 

فروغی چه زیبا میگفت : اگر یاد کسی هستیم این هنـر اوست ، نه هنـر ما ...!
چقـدر زیبـاست کسـی را دوسـ♥ــت بـداریـم
نـه برای نیــاز ...
نـه از روی اجبــار ...
و نـه از روی تنهایـی ...
فقـط بـرای اینـکه ارزشـش را دارد ♥


 

 

 

 



شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:7 ::  نويسنده : ice_kiss

 


 



جمعه 5 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 3:40 ::  نويسنده : ice_kiss

 

دلـــنـــوشــتـه یـــــک پــــســــــر بــا تـجــربـــه : { طولانیه اما ارزش خوندن داره }

حالا می فهمم چرا میگن قبل از ازدواج نباید با کسی بود...

حالا می فهمم چرا مردا از یه سن که بگذره دیگه به این راحتیا نمیتونن ازدواج کنن...

حالا می فهمم عشق و دوست داشتن باید به وجود بیاد بعد از ازدواج و سنتی باید ازدواج کرد !

پشت همه این جمله ها چندین سال خاطره خوابیده ، یه عالمه شادی و خنده و لذت و غم...

ما دیگه فکرامون مسموم شده ، انتخابامون بیمار شده ، خودمون نیستیم ...

یه روزی عاشق شدیم و بهش نرسیدیم یا زد تو ذوقمون...

از اون روز به بعد خی چرخیدیم و چرخیدیم تو آدما بعضیامون انتقام اونو از بقیه گرفتیم ،

کلی دل شکوندیم.... کلی عمرمون گذشت...

شاید کلی خاطره ساختیم بازم ، اما آخرش هیچکسی اون آدم اولی نشد و هیچوقت اون حس برنگشت...

واسه همین هی مقایسه کردیم همه چیز طرفمونو با عشقمون و حسرت خوردیم... !

امیدوار نشیم اون مادری که وقتی بچشو بغل کرد ، یکم اشکش از ذوق بود ، یکم از اینکه این بچه میتونست بچه عشقش باشه...

اگه مال اون بود ، الان چه شکلی میشد ! کاش الان اون پیشم بود...

کاش نشیم اون پدری که مشکل جنسی نداشت ، اما انقدر عشقش میومد جلو چشمش که یا دوری میکرد یا موقع رابطه حواسش همه جا بود بجز همــدمش !

نسل بعد از من !

همه تصمیمایی که الان میگیری تو آیندت گریبانتو میگیره ... 

هر دلی که از غرور بشکنی ، اینکه فکر کنی همیشه واسم هست بزار من حالمو بکنم...

هر رابطه ای که برقرار میکنی ، یه جایی داره از عشقت به اون آدمی که واقعا باید بهش عشق میورزیدی کم می کنه ...

نسل بعد از من !

شمایی که اینقدر زود از ما دارین همه چی رو بی پروا تجربه می کنین و فکر می کنین کار درستو انجام میدین ، اگه من الان برمیگشتم به 15 سالگیم ، با هیچکس رابطه جدی برقرار نمیکردم تا اون آدم رو پیدا میکردم و اونو نگه میداشتمش تا روز آخری که نفس میکشیدم همه عشقمو به اون میدادمو بـــس !

بچه ها خاطره سازی نکنید یه روز همه خاطراتتون رو آه میکشین...

هیچ چیز بدتر از این نیست که بدونی اونی که فقط مال خودت بود و میخواستی واسه همیشه مال خودت باشه ، الان نصیب کسی دیگه شده یا تو همین روزا میشه و تو هیچ کاری نمیتونی بکنی...

بعضی وقتا به خودم میگم دلو میزنم به دریا و به یه نفر دل میدم به امید معجزه ، که همه چیزای بد گذشته ات فراموش بشه ، اما آخرش به این میرسی که هیچ افسونگری نمیتونه اون حسای پاک عشقای اول و عشقای بچگیت رو بهت برگردونه...

من تو زندگیم اشتباه زیاد کردم اما بزرگترین اشتباهو وقتی مرتکب میشی که فک میکنی این حسای قشنگ و بی آلایش که الان باهاش داری ، بازم با کسای دیگه واست اتفاق می افته... ! آدما بازم میان تو زندگیتو میرن اما نه اون آدما اون آدم میشن ، نه این حس اون حسای قشنگ...

اگه کسی داشت بهتون وابسته میشد و عاشقتون میشد و تو اون حس رو بهش نداشتی و میدونستی هم پیدا نمیکنی ، باهاش بازی نکن ؛ به خاطر لذتت قــاتــل نشو !

آره قاتل فقط به کشتن آدما نیست ، وقتی کسی رو مجنون خودت میکنی و تنهاش میذاری این آدم دیگه زنده نیست ؛؛ یعنی زندس اما زندگی نمیکنه ، فقط نفس میکشه

خلاصه که آدمایی مثه من 2 راه بیشتر ندارن !!! یا به امید معجزه زندگی میکنن و پیش برن تو سراب خودشون یا هم با کسی که واقعا دوستشون داره باشن و فقط سعی کنن درکش کنن و کم اذیتش کنن که اونم چیزی جز عذاب وجدان براشون نداره...

اما خوش به حال اونایی که نه احساس دارن و نه به این چیزا فکر میکنن ، این احساس طلسم عذاب آوری که خدا تو وجود ما آدما گذاشته تا هرجا راهو اشتباه رفتی ، یادت بندازه مسیرو درست انتخاب کنی ، وگرنه تا آخر عمرت تو بن بست پــوچــی گیر میکنی ... !


»»»» چون از این نوشته خوشم اومد گذاشتم و هیچ چیزیو از خودم ننوشتم ««««


 




چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 2:16 ::  نويسنده : ice_kiss

 


 

شب است ...

کلنجار میروم با خودم
با دلتنگی هایم
با قلب له شده ام
با غرور شکسته ام
سراغش را بگیرم ... نگیرم ... بگیرم ... نگیرم
نزدیک صبح است ... دل را به دریا زدم 
" مشترک مورد نظر در حال مکالمه است "



چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 2:11 ::  نويسنده : ice_kiss

 

آخرین بار که من از ته دل خندیدم

علتش پول نبود

انعکاس جوک هر روز نبود

علتش چهره ی ژولیده ی یک دلقک گیج

یا زمین خوردن یک کور نبود

من به «من » خندیدم

که چونان دلقک گیج پای میلنگام

نقش یک خنده به صورت دارم و دلم غمگین است


 



درباره وبلاگ


دوست گلم به وبلاگ خودت خوش اومدی
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و آدرس 3-kalametaeshgh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 139
بازدید دیروز : 261
بازدید هفته : 970
بازدید ماه : 5606
بازدید کل : 10088
تعداد مطالب : 1812
تعداد نظرات : 208
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->