یـا دیـوار هـاے مـا مـوش نـدارنـد یـا مـوش هـا کـر شـده انـد ،
و نـمـے شـنـونـد صـدای نـالـه هـاے پـر از بـغـضـم را . .
مـوش هـم مـوش هـاے قـدیـم . .

قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی

کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن .

از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من گذر کردم

اشکهایی را بریز که من ریختم

دردها و خوشیهای من را تجربه کن

سالهایی را بگذران که من گذراندم...

روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم

دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن

همانطور که من انجام دادم ...

بعد ، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی.... 

میــان اینــهمــه راه

کــه بــه تــو نمــی رســد،

چــه سخــت اســت

راه ِ تــو را گــم کــردن ...

چـه اشـتـبـاه بـزرگـیسـت.......
تلخ کردن زندگی خود
بـرای کـسـی کـه......... در دوری مـا
شـیـریـن تـریـن لـحـظـات
زنـدگـیـش را سپری مـی کـند.

خـــــــــواسـتـنـد از عـشـق …

آغــــــــــوش و بـوسـه را حـذف کـنـنـد …

عـشـق … !

از آغـوش و بـوســـه

حـذف شـد … !!! 

" خداحافظی ات "
عجب خرابه ای به بار آورده!
نگاه کن ...
مدت هاست در تلاشند
مرا از زیر آوار تنهایی هایم بیرون کشند!

مـــــرور می کنـم
خاطـــراتمـــان را
امـّــــا مگـــر
کـپـــی برابـر اصـــل میشـــود !
دلم تنگ شده برایت . . .

امشب یهو دلــــــــــــم کودتا کرد...
تو رو می خواســـــــــــت..
.
.
.
.
.
.
.
ســَـرَم رو کردم زیر ِ بالشت
آروم به دلـــــــــــم گفتم
خــــــــــفه شو....
دوره دموکراسی گذشته.... می زنم لهـــــــــت میکنم!!!!!!!! 

جای خالیت را
نه کتاب پر میکند
نه چیپس و ماست
............و نه حتی سیگار
!!!من دلم بغل میخواهد

پناهم می دهی امشب ؟ 
میان آب و گل رقصان 
میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی 
پناهم می دهی امشب ؟ 
دل و دین در کف یغما و من تنها در این هنگام روحانی 
پناهم می دهی امشب ؟