ع.ش.ق سه کلمه تا عشق
 
 
جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:43 ::  نويسنده : ice_kiss

 

 

 

 

  در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور

حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور

گردش چرخ نگردد به مراد دل کس

غم بی مهری آن مردم بی عار مخور



جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:42 ::  نويسنده : ice_kiss

 خنده های ما

در خلال روز های زندگی ،

 

در عبور  روزهای کودکی ؛

و در شروع یک بلوغ مخملی

 گم شدند ...

آه زندگی !

زود اعتراف کن !

خنده های ما کجاست ؟

دست و نزد کیست ؟

آه زندگی  ...

آی زندگی ...

زود و زود و زود

تند و تند و تند

پاسخم بده ...



پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:18 ::  نويسنده : ice_kiss

 

 

 از کلام دلنشینت مست و شیدا می شوم / با نگاه نازنینت در تو پیدا می شوم
هر شب و روز جلوه گر در سجده گاهم می شوی / در حریم ساحل عشق ، موج دریا می شوم



پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:16 ::  نويسنده : ice_kiss

 

 قشنگترین اتفاق ذهنم

حادثه ی شنیدن صدای تو بود ...!

چقدر تنهایم

وقتی

گاهی کم می شوی ...!



سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 1:4 ::  نويسنده : ice_kiss

 

 

 آﻏـــــــﻮﺵ ﮐﺴـــﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺑﺩار ؛
ﮐـــﻪ ﺑـــﻮﯼ "ﺑـــــﯽ ﮐﺴـــﯽ" ﺑﺪﻫﺪ ،
ﻧــﻪ ﺑــــﻮﯼ
"ﻫــــﺮﮐﺴـــﯽ"



یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 22:23 ::  نويسنده : ice_kiss

 

 

یـــه آهنگــ خیلی زیـــبا گذاشتمـــ

اینــ آهنگــ از حسینــ ابلیسهــ

پشیمونــ نمیشیــ

دانلود کنــ

»»لینکــ دانلود««



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:1 ::  نويسنده : ice_kiss

 

 

 

 آهای مسافر خسته من ، دستت را بگذار بر روی دل من. میبینی که من نیز مثل تو خسته ام ، میبینی که من نیز مثل تو با غمها نشسته ام

 

 

 

 

 

 

 

   آهای مسافر خسته من ، عاشق دل شکسته ات شده ام ، ببین مرا که محو نگاه زیبایت شده ام.

 

 

 

 

 

 من اینجا و تو آنجا هر دو دلشکسته ایم ، تا اینجا هم اگر نفسی است برای هم زنده ایم. من برای تو میشکنم و تو برای من ، راه راست بی فایده است ، تقلب میکنیم تا زندگی مات شود در این دایره غم… آهای مسافر خسته من ، شب آمده و باز هم یاد تو در دلم ، ستاره ها خاموش ، من مانده ام و وجودم که در حسرت است ، در حسرت یک آغوش …. آغوشی که لذتش تنها با تو است ، دنیا خواب است ، کاش بودی که بیداری ام تا سحر عادت است. آهای مسافر خسته من ،کجا میروی ، جایی نداری برای رفتن ، همه جا ماندنیست ، جز اینجا که نمیتوانیم بمانیم برای هم…. شعر غم میخوانم و اشک در چشمانت ، غم برای یک لحظه رود درمان میشود آن درد حال پریشانت.من برای تو فدا میشوم و تو برای من ، همه وجودم فدایت ، تو آرام بمان تا خیالش راحت شود دل من.. آهای سرنوشت ، با ما هم؟ ما که در زندگی به ناحق باختیم و چیزی نگفتیم،  در آتش عشق سوختیم و باز هم سکوت کردیم ،  با غمها همنشین بودیم و با حسرت نشستیم ، هر چه رفتیم، آخر راه بن بست بود و باز هم نشکستیم! رفتیم و رفتیم تا آخر راه ، آخرش پیدا نشد و ما نشستیم چشم به راه… آهای مسافر خسته من ، دستت را بگذار در دستان من … میبینی که تا اینجا هم با تو ماندم، گفته بودم تا آخرش ، آخر قصه  را هم برایت خواندم….

 

 

 

 


 

 



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:56 ::  نويسنده : ice_kiss

 

 

 نمی نویسم …

کــه کـلـمـات را الــوده نـکـنـم بـه گـنـاه…

 

گـنـاهـی کـه از ان مــن اسـت…

 

نمی نویسم …

 


 

تـا سـکـوت را بـیـامـوزمـ….

نـمـی نـویـسـمــ….

تـا احـسـاسـاتم را مـحـبـوس کـنـمــ….

تـا نـخـوانـی…

نـدانـی….

کـه چـه مـی گـذرد ایـن روزهـا بـر مــن!!

مـی خـنـدمــ….

تـا یـادم بـمــانـد…

تـظـاهـر بـهـتـریـن کـار اسـت…!

تـا یـادم نـرود…

کـه دیـگـران مـرا خـنـدان مـی خـواهـنـد…

تـا یـادم بــمــانـد مـن دیـگـر ان دخـتــر سـابـق نـیـسـتـمــ…

شـکـسـتـه امــ….

روزهـای زیـادی اسـت کـه شـکـسـتـه امــ….

ان زمـان کـه لـب بـه شـکـوه بـاز کـردم و گـفـتـم خـسـتـه امــ….

و ان هــا یـکــ بـــه یــکـــ رفـتـنـد…

خـسـتـگـی هـایـم را تـاب نـیـاوردنـد…

و اکــنـون ایــن مـنـمــ!

هـمـان دخـتـر دلـتـنـگـی کــه دلـش مـدام شــور مـی زنــد!

بـگــذار نـنـویـســـمــ…

مــن…

لــبــخـنـد مـی زنــمــ….



پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:54 ::  نويسنده : ice_kiss

 

 

 نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

 

 

 

 

 

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

 

ولی بسیار مشتاقم ، که از خاک گلویم سوتکی سازد

 

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازی گوش

 

و او یکریز و پی در پی دم گرم خوشش را سخت بر گلویم بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را




پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 8:53 ::  نويسنده : ice_kiss

 

 اشک رازی ست  

لبخند رازی ست

 

  عشق رازی ست

 

 

اشک آن شب لبخند عشقم بود

قصه نیستم که بگوئی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترکم

مرا فریاد کن

درخت با جنگل سخن می گوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن می گویم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

من ریشه های ترا دریافته ام

با لبانت برای همه سخن ها گفته ام

و دست هایت با دستان من آشناست

در خلوت روشن با تو گریسته ام

برای خاطر روشن با تو گریسته ام

برای خاطر زندگان

و در گورستان تاریک با تو خوانده ام

زیباترین ِ سرود ها را

زیرا که مردگان این سال

عاشق ترین ِ زندگان بوده اند

دستت را به من بده

دست های تو با من آشناست

ای دیریافته با تو سخن می گویم

بسان ابر که با توفان

بسان علف که با صحرا

بسان باران که با دریا

بسان پرنده که با بهار

بسان درخت که با جنگل سخن می گوید

زیرا که من

ریشه های ترا دریافته ام

زیرا که صدای من

با صدای تو آشناست

 



درباره وبلاگ


دوست گلم به وبلاگ خودت خوش اومدی
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و آدرس 3-kalametaeshgh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 61
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 66
بازدید ماه : 1479
بازدید کل : 13249
تعداد مطالب : 1812
تعداد نظرات : 208
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->