ع.ش.ق سه کلمه تا عشق |
|||||||||||||||||||||||||
جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 15:10 :: نويسنده : ice_kiss
وقتی که برایت تنگ میشود دلم
میروم به کوچه مان و فریاد میزنم رو به پنجره اتاق تو شاید که بشکند شیشه اتاق تو مثل دستهای من که از بس نوشته ام اسم تورا بر روی سنگ فرش کوچه مان آنجایی که میگزری بدون آنکه به زیر پایت بنگری
چقدر تنگ شد دل تنگ من برای تو
جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 15:10 :: نويسنده : ice_kiss
لحظه ی به تـو رسیـدن یه تـولد دوبـاره س شهرچشم تورو داشتن یه غروب پرستاره س خواستن دستــای گرمت مث ماجرا می مونه برق المــاسای چشــمت مث کیمیا می مونه اگه تو قسمت من شی می زنم یه رنگه تازه اسم من کنار اسمت قصرخوشبختی می سازه زیر چتر لمس دستات میشه تا خدا رها شد می شه رفت تا آسمونا شاید اون بالا خدا شد بــا تـو غم رنگی نـداره زندگی شهر فرنگه از تو قلعه ی نگــاهت رنگ غصه ام قشنگـه سهم هرکسی که باشی خوش بحال روزگارش بی تو تمومه كار دل بی قرار من به کوه گفتم عشق چیست؟لرزید. جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 15:7 :: نويسنده : ice_kiss
ندارد پای عشق او دل بی دست و بی پایم
میان خونم و ترسم که گر آید خیال او
خیالات همه عالم اگر چه آشنا داند
منم افتاده در سیلی اگر مجنون آن لیلی
همه گردد دل پاره همه شب همچو استاره
ز شبهای من گریان بپرس از لشکر پریان
اگر یک دم بیاسایم روان من نیاساید
رها کن تا چو خورشیدی قبایی پوشم از آتش
که آن خورشید بر گردون ز عشق او همی سوزد
رها کن تا که چون ماهی گدازان غمش باشم
مولانا جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 15:7 :: نويسنده : ice_kiss
بنمای رخ كه باغ و گلستانم آرزوست مولانا آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان آمده که ره زنم بر سر گنج شه زنم گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم آنکه ز زخم تیر او کوه شکاف می کند گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود آنکه ز تاب روی او نور صفا به دل کشد در هوس خیال او همچو خیال گشتهام این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
مولانا جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 15:5 :: نويسنده : ice_kiss
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من چون می روی بی من مرو ای جان جان بی تن مرو هفت آسمان را بر درم وز هفت دریا بگذرم تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم بی پا و سر کردی مرا بی خواب و خور کردی مرا از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم گل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست تو یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدا جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 15:4 :: نويسنده : ice_kiss
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد گفتم ای دل چه مه است این دل اشارت می کرد گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است ای نشسته تو در این خانه پر نقش و خیال جمعه 27 آبان 1390برچسب:, :: 15:3 :: نويسنده : ice_kiss
ندر دل بی وفا غم و ماتم باد آن را که وفا نیست ز عالم کم باد در عشق توام نصیحت و پند چه سود زهراب چشیده ام مرا قند چه سود غم را بر او گزیده می باید کرد وز چاه طمع بریده می باید کرد آبی که ازین دیده چو خون می ریزد خون است بیا ببین که چون می ریزد عاشق همه سال مست و رسوا بادا دیوانه و شوریده و شیدا بادا دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد جان را سپر تیر بلا خواهم کرد از بس که بر آورد غمت آه از من ترسم که شود به کام بد خواه از من تا با غم عشق تو مرا کار افتاد بیچاره دلم در غم بسیار افتاد سودای تو را بهانه ای بس باشد مدهوش تو را ترانه ای بس باشد ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم شعر و غزل و دو بیتی آموخته ایم *** آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|