خــودم قبـــول دارم کـــهنه شـــده ام، آنـــقدر کــهنه کــه می شــود روی گرد و خـــاک تنـــم یــادگــاری نــوشت ...بنویس و برو... !!!

بیـــا برای یکــبار هــم که شـــده… دست به خلاف بزنیـم…! من اندوه تـــو را مـــی دزدم…! تو تنهـایـی مـرا…!!

گفتی دوستم داری به اندازه قطرات بارانی که بر روی صورتت میریزد

و من هم دوستت دارم بدون توجه به چتری که روی سرت گرفتی . . .

شده ام عین خار پشتی که تیغ‌هایش دنیای امنی برایش ساخته اند ولی حسرت نوازش را بر دلش گذاشته اند

آتشی روشن کرده ام ،
و عهد بسته ام تا خاموش شدنش،
برایت دعا بخوانم
.
تمام کارهایت رو به راه خواهند شد
چرا که من...
هیزمی دیگر در شومینه انداخته ام

ديگر نـاي شــمردن هـم نــدارم ... آخـر انــگشتان مـرا بـه اين حسابــــ ها چه؟ اين دل من كهـ حسابــــ كتابــــ نميفــهمد ... نــميدانم با اين منــطق چهـ مــيخواهي از مـن ... هر وقتــــ حسابتــــ تــمام شد يا لا بهـ لاي اين منطق هايتــــ ... به دلــم نـگاه كن ... دلتنگـــــ استــــــ ...

مطمئن باش برو ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست . چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یا تو بود
و خیالم میگفت تا ابد ماله تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های دل خود را آرام سره م بند زنم

هــــــــــمه مرا بـــــه خنده های با صــــــــــدا میـــشناسند.....

ایـــــــــــن بالش بیچــــــــــاره بــــــه گریه های بــــــــــــی صدا!!!!!!!

آغوش تو،
مترادف ِ امنیت است
آغوش تو،
ترس‌های مرا می‌بلعد
لغت‌نامه‌ها دروغ می‌گفتند
... آغوش تو،
یعنی پایان سردردها
یعنی آغاز ِ عاشقانه‌ترین رخوت‌ها
آغوش تو ،
یعنی "من" خوبم !
بلند نشوی بروی یک‌وقت !
بغلم کن،
من از بازگشت ِ بی‌هوای ِ ترس‌ها
می‌ترسم

دلتنگی هایم را با کدام قایق خیالی روانه دل دریائیت کنم تا بدانی دلتنگتم