چهره ات روی آیینه ی ساعتم حــــک شده

حفر شده روی عقربه های دقیقه شمار

ثانیه شمار

و هفته ها و ماه ها و سال ها

زمان ندارم

تو زمان منی

با تو جهان لحظه های کوچک پایان گرفته

چیزی برای من نمانده!

گیسوان عشــق مان بلند شده

باید کوتاهش کنیم

وگرنه مرا می کشند و تورا...

کـاشــکـی تـَلـخـ ـی زنـدگــی...کـَــمـی اَلـکـٌـل داشـتــ ...شـایـَد مـَســتـِمـان مـی کــَــرد و دَرد را نـمـی فـَهـمـیـدیــم ...

تنهایی یعنی اگه هزار بار هم از اول تا آخر لیست شماره های موبایلت رو نگاه کنی ، نتونی یک نفر رو پیدا کنی که باهاش درد دل کنی . . .

مرگ را دوست دارم!
حسِ غريبی به من مي گويد؛ آن جا كسي است قلبش پاك و محبتش بي دريغ!!!


هر كه باشد ،
هر چه باشد...


از اين آدميان خاكي بهتر است!!

من بیدی نیستم که با این بادها بلرزم!
تمام لرز و ترس من آن زمان است که
... به نسیمی خو کنم
و دیگر نوازشش تکرار نشود ...

گنجشک می خندید به اینکه
چرا هر روز بدون پولی برایش دانه می پاشم.
و من می گریستم به اینکه
حتی او هم محبت مرا از سادگی ام می پنداشت...

امشبم 
بيدار بيدارم
تا سحر تا صبح
مينالم و ميبارم
بر تنهاييم
در جستجوي تو
ميان كوچه پس كوچه هاي شهر عشق
هر جا كه هستي
كمي اهسته تر رو
شايد جاي پايت را در اين مرداب تنهايي بيابم

دلم تنگ است در این شبها یقین دارم که می دانی
صدای غربت من را ز احساسم تو می خوانی
شدم از درد و تنهایی گلی پژمرده و غمگین
ببار ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی
میان دوزخ عشقت پریشان و گرفتارم
چرا ای مرکب عشقم چنین آهسته می رانی
تپش های دل خستم چه بی تاب و هراسانند
به من آخر بگو ای دل چرا امشب پریشانی
دلم دریای خون است و پر از امواج بی ساحل
درون سینه ام آری تو آن موج هراسانی
همواره قلب بیمارم به یاد تو شود روشن
چه فرقی می کند اما تو که این را نمی دانی

وی قلبم نوشتم ورود ممنوع ! حالا که وارد شدی ، خروج ممنوع !!