هيچ کس اشکي براي ما نريخت

هر که با ما بود از ما مي گريخت

چند روزي هست حالم ديدنيست

حال من از اين و آن پرسيدنيست

گاه بر روي زمين زل مي زنم

گاه بر حافظ تفاءل مي زنم

حافظ ديوانه فالم را گرفت

يک غزل آمد که حالم را گرفت:

ما زياران چشم ياري داشتيم

خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم

نظرات شما عزیزان:

محمد

ساعت0:56---4 آذر 1391

[وب سایت]

salam weblog ghashangi dari
پاسخ:ممنون داداش نظر لطفته

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: